ایران بان نو : شیوا شاکری// حال که به ابتدای راه نگاه می کند یک مسیر چهل ساله می بیند که در آن صدها هنرجو از نوجوان تا کهنسال را در بر می گیرد که حالا هر کدام برای خودشان صاحب کسب و کار شدند. برای او لذت بخش است نگاه به 4 دهه تلاش مستمر و موفقیت هایی که اگر همراهی خانواده و همسر نبود طبیعتا راه به جایی نمی برد. پشتکار، ذوق و همراهی خانواده هر جا کنار هم گرد بیایند قطعا فرصت ظهور زنانی پر از استعداد فراهم می آید که می توانند نگاه زن ناتوان را به گوشه ای پرتاب کرده و نشان دهند که توانایی هایی بس بزرگ دارند. خانم ناهید معقولی یکی از بانوان موفقی است که تا به امروز بیش از هزار هنرجو تربیت کرده و مسیر حرکتش را با ما در میان گذاشته است. برای دانستن این مسیر با ما همراه باشید.
ابتدا مختصری از کار و فعالیتی که دارید را بفرمایید. چطور شد این فعالیت را شروع کردید؟
فعالیت من از سال 1358 زمانی که مجرد بودم شروع شد و بعد از اینکه دیپلمم را گرفتم وارد عرصه هنر شدم. فعالیت هایم همان موقع سرآمد کارهایی بود که در اجتماع هنری انجام می شد. آن زمان این هنر را در منزل ها یاد می دادند و من هم هم همینکار را انجام دادم. این باعث شد که روز به روز تشویقهای خانواده بیشتر و باعث رشد کاری من شود. کم کم کارم به درجه ای از پیشرفت رسید که فامیل و آشنایان، دخترانشان را به منزل ما می فرستادند و من برایشان تدریس داشتم. یادم می آید روزهای اول که قرار بود تدریس کنم، تپش قلبم را حس می کردم که آیا من از عهده این کار برمی آیم یا خیر. اضطراب داشتم چون در آن زمان سنی نداشتم، شاید تازه به 19 سالگی رسیده بودم. این برنامه ادامه داشت و توانستم سالهای زیادی که در شهر کاشان زندگی می کردم و علیرغم اینکه خانواده تشکیل داده و بچه و شوهر داشتم، شغل پردرآمدی داشته باشم. درآمدم، هم از راه تدریس بود و هم تولید خانگی و محلی. سفارش هایی که داشتم درآمد خوبی برایم داشت. سال 1378 بود که به دنبال انتقالی شوهرم به اصفهان آمدیم و در نتیجه بیشتر در خانه بودم چون کسی من را نمی شناخت. با کوشش های همسرم با اداره فنی و حرفه ای آشنا شدم و در همان سال توانستم به عنوان مربی حق التدریس در اداره فنی و حرفه ای مشغول به کار بشوم و تا 1385 در زمینه دوخت های سنتی و مدرن کار می کردم و بعد از آن از سال 1385 به دنبال خصوصی سازی، توانستم مجوز آموزشگاه بگیرم. سال 1383 بود که من مجوز گرفتم و سال 1385 توانستم تدریس در سازمان فنی وحرفه ای را رها کنم و به تدریس و مدیریت آموزشگاه خودم مشغول باشم و به لطف خدا توانستم تا الان به کار تدریس و سفارش و تولید مشغول باشم.
به درآمد این شغل نیاز داشتید یا به کار در اجتماع و ایجاد تنوع در زندگی علاقهمند بودید؟
این کار برای من، چند منظوره بود. در زندگی به درآمد این شغل نیاز داشتم و نگاه من به این هنر جنبه مالی و اجتماعی داشت. البته تنوع در زندگی هم برایم مهم بود. این کار باعث شده بود برای خودم در اجتماع مستقل بوده و همچنین کمک خرج زندگی باشم و برنامه زندگی را دو به دو با همسرم انجام بدهیم. همچنین باعث شد با مشتریان و کارهای جدید آشنا شده و منشا ابداعاتی شود که برای کارم نیاز داشتم. این کار و فعالیت انگیزه بسیار موثری در زندگی برایم شده بود.
در مجموعه شما چند نفر مشغول کار هستند؟
شاید بتوانم بگویم برای 1000 نفر از سال 1359 به طور خانگی، اشتغال زایی خانگی داشته ام. آن زمان اصلا حرف از اشتغال نبود. همه در منازل کار می کردند. کم کم در محله، شهرداری، کانون ها، مساجد و بعدها در دبستانها و دبیرستان ها تدریس و کارآفرینی داشتم. واقعا اگر بگویم 1000 نفر به بالا را آموزش داده ومشغول کرده ام شاید غلوّ نکرده باشم. البته با مستنداتی که در رزومه خودم در سال 1393 و از طرف اداره آموزش فنی و حرفه ای و سازمان اشتغال زایی ارائه دادم، توانستم با کد رهگیری که برای هنرجویان می گرفتم سامانه رصد کشوری را داشته و اشتغال این افراد را با آدرس و شماره تلفن به ثبت کشوری برسانم. اصولا از ابتدا تا حالا مربی های زیادی را تربیت کرده ایم و حدود 160 170نفر تا 300 نفر اسمشان در سامانه رصد کشور هست و البته افراد دیگری هم هستند که بخواهیم ثبت و ضبط کنیم ولی در سامانه نیستند اما شواهد و سوابق گویای این کار است. در واقع اگر بخواهید سوابق من از سال 1380 را حساب کنید، تدریس من در آموزشگاه فنی و حرفه ای بود . افرادی با سنین مختلف و پایه های تحصیلی متفاوت. این ها افرادی بودند که کلاسهای هنری را با اهداف و منظور نظر خاصی شرکت میکردند که البته بعضی رها می کردند ولی بعضی دنبالش را می گرفتند و به جایی می رسیدند که افتخار ما بودند. اینها کانون هنری را در نقاط مختلف اصفهان مثل ملک شهر و بهارستان و خور و بیابانک دایر کردند. همچنین در دولت آباد، برخار و علویجه خودشان تدریس میکنند. یکی از مکان هایی که ما آموزشگاه زدیم، خوراسگان بود و از روستاهای اطراف اصفهان هنرجوهای زیادی به آموزشگاه ما می آمدند و خلاصه من خیلی خوب توانستم آنجا جا بیفتم به طوری که خانه ای نبود که اسم آموزشگاه صالحات را نداند و خیلی مورد تقدیر و تشکر شهرداری منطقه 15 قرار گرفتم. سال 1397 بود که برای من نمایشگاهی زدند به پاس زحماتی که کشیدم.
نحوه فروش محصولتان چگونه است؟ چقدر از بازاریابی اینترنتی استفاده میکنید؟
من در سال 1390 از سوی اداره آموزش فنی و حرفه ای مقام مربی نمونه کشوری را اخذ کردم که به من لوح افتخار و تندیس و چندین سکه دادند. در سال 1393 برای بار دوم مربی نمونه کشوری شدم و از سوی اداره صنایع دستی؛ معاونت صنایع دستی، کار من به عنوان نشان ملی ثبت شد و به دنبال آن برند یونسکو را اخذ کردم و سپس مقام بانوی ملی را گرفتم. همچنین در سال 1393 یکی از بانوان شاخص در اصفهان بودم. نمایشگاه ها و دستاوردهای بسیاری داشتیم که من در تمام این نمایشگاه ها چه در چهل ستون چه در نمایشگاه بین المللی اصفهان و چه جاهای سنتی و تاریخی دیگر و حتی شهرهای دیگر، همه به صورت افتخاری دعوت شدم. اینطور نبود که خودم غرفه ای برای تبلیغ کارهای هنری و شناساندن خودم به مردم تهیه کنم. همه افتخاری و از سمت ادارات بوده و من خدمتشان رسیدم. در این نمایشگاهها درخشش زیادی داشتم و خداروشکر توانستم هنرم را به مردم بشناسانم. افراد تحصیل کرده ای بودند که جویای کار بودند و بعد از فارغ التحصیلی توانستند به این کار جذب شوند و با این برنامه، هنری که در ذهنشان داشتند را توانستند تا حدودی پیاده کنند چه از طریق مزون چه از طریق دبیرستان های کار و دانش و یا با خیاط ها قرارداد می بستند که تا امروز در جریان کاری خودشان هستند. ما با افراد زیادی کار می کنیم؛ تحصیل کرده، مشغول به تحصیل و فارغ التحصیل، بی سرپرست و یا متارکه کرده و دچار شکست های اجتماعی شده، افرادی که بچه دار شدند و در خانه کاری نداشتند و میخواستند درآمدی داشته باشند. اصولا من در سابقه هنری ام آموزش بچه هایی با سن 8 سالگی تا خانم هایی که در حدود 60 سال سن دارند را دارم و خداروشکر حالا می توانند نیازهای خود و خانواده و هم محله ای ها را برطرف کنند.
کمی در مورد نگاه و عکس العمل نزدیکانتون در قبال کارهاتون بفرمایید.
من در سال 1358 در دانشگاه تهران، رشته روانشناسی قبول شدم اما به خاطر انقلاب فرهنگی که اتفاق افتاد، مادر و پدرم نگذاشتند وارد دانشگاه شوم. من مجبور شدم که به مقوله هنر روی بیاورم و گلدورزی را شروع کنم سپس سوزن دوزی و رودوزی… تشویق و ترغیب های خانواده همراهم بود. بعد از ازدواج همسرم مشوقم بود و تا الان که حدود 40سال است زندگی مشترک داریم، همسرم همیشه در تمام کارها چه در ایجاد نمایشگاه، چه مسافرت هایی که برای تدریس داشتم، چه برای دانشگاه تربیت معلم کرج که به عنوان مدرس باید هفته ها برای تدریس مربیان کشوری می ماندم، با من همکاری داشتند. به واقع اگر این همکاری نبود من نمیتوانستم تا این حد موفقیتهای هنری داشته باشم.
ارتباط کارتان با امور خیریه و فعالان خیر چگونه است؟
من با کمیته امداد میدان قدس و امداد مرکزی که در خیابان فردوسی هست، قرارداد بستم. افرادی از آنجا و از پایگاه بسیج خیابان پاسداران آمدند. آنجا من قراردادهایی با کمیته امداد و پایگاه ها بستم و در همان ناحیه 15 توانستم برای افرادی که نامه از طرف کمیته امداد می آوردند تدریس داشته باشم و در ارتباط کاری با آنها باشم و بتوانم هنرمندشان کنم. کار گاهی گسسته میشد و گاهی تداوم داشت ولی موفق بودیم. خودم هم نگاه ویژه ای به کارهای خیریه دارم و دنبال یک پشتیبانی جدی و واقعی از این امور هستم تا در آینده بتوانم پاسخگوی نیاز خانواده هایی باشم که نگاه هنری به این مسئله دارند اما توان مالی ندارند.
آیا از توانایی و مهارت دیگر اعضای خانواده هم استفاده می کنید؟
کار من در منزل نیست و بیشتر در آموزشگاه فنی و حرفه ای مشغولم که پروانه آن ها مربوط به سال 1383 است و یکی دیگر از این مجوزها پروانه تولید کارگاهی از اداره معاونت صنایع دستی هست. این دوپروانه باعث شده که من آموزشگاه داشته باشم و سالیان سال است که افراد به آنجا مراجعه می کنند و بعد از فراگیری هنر در خانه کار می کنند یا با خودم کار می کنند. شاید جالب باشد که بدانید اصولا رشته هایی مثل سوزن دوزی ، گلدوزی، ابریشم دوزی، چهل تکه، سرمه دوزی، وقتی دیپلم مهارت می دهیم از طرف هیئت آموزش فنی و حرفه ای و با تعاملی که با اداره معاونت صنایع دستی دارند پروانه تولیدی شخصی می گیرند و بعد به اداره تامین اجتماعی معرفی و بیمه می شوند. خود من همینطور. در نتیجه افراد با بیمه ای که خودشان را می کنند اصطلاحا میتوانند در آینده برای خودشان تامین اعتبار کنند. اصولا کار ما یکجوری نیمه خصوصی است که ربطی به منزل ندارد.
آیا با اتباع خارجی مثل خانمهای افغان هم همکاری داشتهاید؟
من هنرجویانی از ملیت افغان داشتم که با آنها کار کردم و تدریس داشتم. در منطقه خوراسگان که می آمدند و کار را یاد می گرفتند، استعداد و خلاقیت خوبی داشتند و توانستند کار بکنند و از خیلی از هنرجویان دیگر که سرکلاس بودند کوشاتر و فعالتر و منظم تر بودند.
پاسخ بدهید